چهارده قرن است که زمزمه ملکوتی پدر مهربان و امیرمؤمنان در وصیت جاودانهاش که به همه فرزندانش در طول تاریخ نمود، در گوش ما طنینافکن است که:
اوصیکما و جمیع ولدی و اهلی و من بلغه کتابی... اللّه اللّه فی القرآن، لایسبقکم بالعمل به غیرکم...؛ (نهج البلاغه، نامه 47)
من شما دو فرزندم (حسن و حسین) و جمیع فرزندانم و بستگانم و تمام کسانی را که نامه من به آنان برسد، وصیت میکنم که... شما را به خدا، شما را به خدا به قرآن (توجه کنید)، نکند بیگانگان در عمل به آن از شما سبقت گیرند.
اما با کمال تأسف نه تنها برخی ملل بیگانه در عمل به بعضی دستورات اخلاقی قرآن مانند نظم، پاکیزگی، پشتکار، امانتداری، ادای دین در تولید و روحیه جمعی از ما مسلمانان پیشی گرفتند، بلکه در برخی میدانهای علمی و پژوهشی قرآنی نیز گوی سبقت را از عالمان دینی اسلام ربودند. «فلوگل» آلمانی با تألیف «معجم الفاظ القرآن» به نام نجوم آیات الفرقان همه محققان دینی حوزهها را مهمان سفره خویش میکند. «ژول لابوم» فرانسوی با تألیف «معجم موضوعی آیات قرآن» به نام تفصیل آیات القرآن الکریم مسئولیت تعلیم موضوعات قرآن کریم را برای طلاب و فضلای مسلمان جهان به عهده میگیرد. «کُلدزیهر» یهودیِ مجارستانی با تحقیق درباره روشهای تفسیری مفسران قرآن کریم و تألیف کتاب المذاهب التفسیریة للقرآن الکریم بر کرسی تدریس علوم قرآنی نشسته و دانش جدیدی را در علوم قرآن پایهگذاری میکند.
مستشرقان غربی، کشیشان مسیحی و خاخامهای یهودی به اینها اکتفا نکردند، بلکه اکنون که عطش جامعه بشری را به لزوم دریافت اطلاعاتی جامع و منسجم در مورد معارف قرآن، آخرین کتاب آسمانی خداوند به صورت یک «دایرة المعارف قرآنی» احساس کردند، قبل از علمای اسلام و مراکز پژوهشی قرآنی به این امر مهم دست یازیدند و جمعی از آنها به رهبری یک خانم غربی به نام «مک اولیف» (Jane Demmen Mco Auliffe) استاد دانشگاه «جرج واشنگتن» در شهر لیدن هلند به تحقیق درباره معارف قرآن و تدوین مقالات قرآن اقدام کردند.
آنان حدود هزار عنوان از واژههای کلیدی قرآن را به عنوان مدخلهای این دایرةالمعارف برگزیدهاند تا مجموعه آنها را در پنج جلد به جهان بشریت عرضه کنند. از سال 2000 تاکنون سه جلد آن را به زبان انگلیسی چاپ و منتشر کردند.
کتاب دایرة المعارف قرآن: (Encyclopdedia of the Quran) جدیدترین اقدام علمی ـ فرهنگی است که غربیان در مورد بررسی و ارائه معارف قرآن کریم انجام دادند. گرچه خداوند خود حفاظت «متن قرآن کریم» را از تحریف متکفل شده و فرموده است:
«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(حجر، 15/9)
اما صیانت معارف ناب آن را از دستبرد تحریف، تأویل و کج فهمی به ما مسلمانان محول کرده است.
بر عالمان دینی و حوزههای علمیه و پرچمداران معارف مکتب اهلبیت علیهالسلام است که پرچم دفاع از کیان اسلام و قرآن و صیانت از اندیشههای ناب قرآنی را به دوش گرفته و به اصلاح کج فهمیها بپردازند، چنانکه امام باقر علیهالسلام فرمود:
ان العلماء ورثة الانبیاء، و ذلک ان الانبیاء لم یورثوا درهما ولا دینارا و انما ورثوا احادیث من احادیثهم، فمن اخذ شیئا منها فقد اخذ حظا وافرا، فانظروا عملکم عمّن تأخذونه، فانّ فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتهال المبطلین و تأویل الجاهلین؛ (مجلسی، 2/92)
علما وارثان پیامبرانند، توضیح آنکه پیامبران ثروتی به ارث نگذاشتهاند، بلکه احادیث و تعالیم خویش را به ارث نهادند، هرکس هر مقدار از آنها برگیرد، بهره فراوان برده است. پس دقت کنید که دانشتان را از چه کسانی فرا بگیرید، زیرا در بین ما اهلبیت پیامبر در هر نسلی عالمان معتدل و راستینی هستند که تحریفهای تندروان را از اسلام میزدایند و شبهات و اشکالات مخالفان را پاسخ داده و توجیههای غلط غیرعالمانه ناآگاهان را کنار میزنند.
نقد دایرة المعارف قرآن لیدن دقیقا گامی در مسیر انجام این رسالت است. البته با الهام از آیه شریفه: «وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَی أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده، 5/8) که بر رعایت عدل و انصاف توصیه میکند، نقد کلی این دایرة المعارف را در چهار بخش عرضه میکنیم. گرچه هرکدام از مقالات آن نیازمند نقدی کامل و مشروح است که انشاءاللّه دیگر محققان علوم قرآنی به آن همت خواهند کرد.
بخش دوم: ویژگیهای مثبت دایرةالمعارف.
بخش سوم: نارساییها و اشتباهات دایرةالمعارف.
بخش چهارم: غرضورزیهای دایرةالمعارف.
بخش اول: آشنایی با عناوین و مدخلهای دایرةالمعارف قرآن لیدن
جلد اول این دایرةالمعارف دارای 325 و جلد دوم دارای 263 مدخل است. برای توجه علمای اسلام و طلاب و محققان حوزههای علمیه و دانشکدههای الهیات به اینکه غربیان مسیحی و یهودی تا چه اندازه به موضوعات قرآنی ما توجه داشته و درباره چه موضوعاتی مطالعه و تحقیق کرده و قلم زدهاند، برخی از عناوین مقالات و مدخلهای این دو جلد ارائه میشود:
خدا، صفات خدا، صفات جلالاسلام، ایمانرنگ خدا
روح القدس، جبرئیلهدایت و ضلالت
آمرزشتسبیحجاودانگی
تقدیر و سرنوشتاشراقحیات اخروی
بهشت و جهنم، حوریهبتپرستی
هبوط آدم، حواادریساسحاق
اشعیاءهاجراسماعیل
هودالیاسیسع
حزقیالعزیرکتاب آسمانی
انجیلاسرائیلوحی و الهام
عصمتاعجازشفاعت
قرآن، فرقان، فاتحه، اسراءامّیتفسیرنویسی در صدر اسلام و حال
حدیث و سنّت، بدعتپیشگوییساختار قرآن
ادبیات و زبان قرآنواژگان دخیلتحریف
حنیف، حنفی، حنبلیغزوات
امامآل النبیفاطمه
حفصهحمزهمهاجران و انصار
منافقانیونانیاناسماعیلیه
اباحضیه
نمازروزهحجةالوداع ـ احرام
نمازجمعهامربه معروف و...تقوی
ترس از خدانیتجهاد ـ برائت
منافقانتبعیدحدود
همجنسبازیحجابمجسمه
برائتفرزندکشیارث
رضاعشرابروابط زن و شوهر
ناتوانی جنسیشوخیهدیه
فمینیسمتعویذحسادت
چشمزحمتاریخهجرت
افسانهفلک، آسمانشرق و غرب
اقتصادجغرافیا، اتیوپی، مصرآموزش و پرورش
دعوتعقلفطرت(1)
برخی از نویسندگان مقالات این دایرةالمعارف واقعا انصاف را رعایت کرده و نظریات مسلمانان را در مواردی که ضد نظر مسیحیان بوده، به صورت کامل نقل کردهاند، نه آن را تحریف کرده، نه ناقص نقل نموده و نه حتی نقدی بر آن زدهاند! این روحیه واقعا قابل تقدیر است. برای نمونه:
1. «سیدنی ایچ گریفیت» مقالهای را با عنوان «انجیل» انگاشته است. وی در آغاز نظر مسلمانان را در مورد اینکه انجیل در نزد آنها کتاب آسمانیِ نازل شده بر عیسی علیهالسلام است، نقل میکند، سپس نظر مسیحیان را نیز مبنی بر اینکه بیانیهای درباره بشارت رستگاری در جامعه بشر بوده ـ که تحت الهام الهی به دست چهار نفر (متّی، لوقا، مرقس، و یوحنا) تدوین شده است ـ گزارش میکند. پس از آن، اعتقاد مسلمانان را به «وقوع تحریف در انجیل» اصلی گزارش کرده و توضیح میدهد که: مسلمانان در این مسئله با مسیحیان اختلاف نظر دارند. (دایرةالمعارف قرآن،1/342).
نویسنده نه تنها نظر مسلمانان را در مورد وقوع تحریف در انجیل کتمان نکرده، بلکه هیچگونه نقدی بر آن نزده و آن را بهصورت یک گزارش روشن و منصفانه نقل کرده است.
2. نمونه دوم، خانم «جین دَمن مک اولیف» است که مدیرکل و سر ویراستار این دایرةالمعارف و استاد دانشگاه در آمریکا نیز هست. او در مقاله «فاطمه علیهاالسلام » به جلوههایی از کمالات آن حضرت میپردازد، مانند: نزول آیه تطهیر و آیه مباهله و تأویل آیه برگزیدگیِ حضرت مریم علیهاالسلام و آیه 42 آلعمران در شأن آن حضرت، نظر شیعیان در مورد برتر بودن فاطمه علیهاالسلام بر همه زنان جهان، مظلومیت ایشان و نیز تحلیل باطنی برخی از دانشمندان مسیحی در مورد ارتباط حضرت مریم علیهاالسلام با حضرت فاطمه علیهاالسلام . (همان، 2/692)
لحن این مقاله، دقیقا لحن گزارشگری منصف و بیطرف است که به انعکاس اطلاعات خویش در مورد عقیده مسلمانان درباره حضرت فاطمه علیهاالسلام پرداخته است، تا آنجا که یک خواننده مسلمان با خواندن آن مقاله لذّت میبرد.
یکی از ویژگیهای مثبت دایرة المعارف لیدن، دعوت از برخی نویسندگان مسلمان برای نوشتن مقالات قرآنی است. بالطبع یک دانشمند مسلمان نه تنها مطالب و مقاصد قرآن را پختهتر و واقع بینانهتر از غیرمسلمان میفهمد و برای مخاطبان توضیح میدهد، بلکه معمولاً مواردی از معارف قرآنی را که احیانا دلایل و مؤیداتی از خارج قرآن دارند، یک نویسنده مطرح میکند که هم برای تقویت بینش مسلمانان و هم برای توجیه معقول معارف نزد خوانندگان غیرمسلمان مفید خواهد بود.
از جمله نویسندگان مسلمان که در دایرة المعارف لیدن به کار گرفته شدهاند، عبارتاند از:
1. آقای «ابوفضل محسن ابراهیم» در مقاله «زیستشناسی و آفرینش و مراحل حیات» در تفسیر آیه 20 سوره عبس درباره سیر منظم متولد شدن یک جنین طبق برنامهریزی حکیمانه خداوند، مطالبی از یافتههای دانش جنینشناسی را ارائه میدهد که بسیار جالب توجه است. (همان، 1/292)
2. آقای «علی آسائی» نویسنده مقاله «علی بن ابیطالب علیهالسلام » در این دایرةالمعارف است. وی که به نظر میرسد یک محقق مسلمان و شیعه است، این مقاله را علیرغم اختصار، جدا خوب و بدون اشکال تألیف کرده که جای تقدیر دارد. (همان، 1/62)
3. آقای علی آسائی همچنین مقاله «خاندان پیامبر علیهمالسلام » را نوشته که آن هم علیرغم اختصار، جامع و رساست، البته وی اهتمام به تبیین نظریه شیعیان در موضوع اهلالبیت علیهمالسلام و آیات نازله در شأن آنها را نیز داشته است. (همان، 2/176)
متأسفانه بعضی از مقالات مربوط به نویسندگان مسلمان به صورتی ضعیف تحریر شده است؛ مثلاً «نصر حامد ابوزید» علیرغم اینکه یک دانشمند پراطلاع است، شایسته بود در مقاله «نقش قرآن در زندگی روزمره» به نقش گسترده قرآن در اخلاق اجتماعی مسلمانان، روابط اقتصادی و معاملات آنها، روابط خانوادگی و عقد و طلاق آنان، نظام سیاسی و حکومتی آنان، شیوه تعامل مسلمین با غیرمسلمین و وظایف آنها حتی در مورد حیوانات و محیط زیست بپردازد، اما متأسفانه نویسنده در این مقاله مفصلِ هفده صفحهای بسیار بیمهری کرده و معارف قرآن کریم را در مورد این موضوعات خیلی کمرنگ، کممحتوا و غیرجذاب ارائه کرده است، به صورتی که یک خواننده غیرمسلمان هیچ زیبایی و غنای فرهنگی در این موضوع قرآنی نمیبیند. (همان، 2/80)
دایرةالمعارف در برخی مقالات اقدام به دفاع از قرآن و ردّ اشکالات مخالفان کرده است، حال اینکه واقعا نباید هیچگونه انتظار دفاع از قرآن را از یک مسیحی یا یهودی داشت؛ مثلاً:
1. «اریک دیکین سون» در مقاله «مشکل القرآن یا غریب القرآن» ضمن توضیح اینکه بحث تناقض آیات با یکدیگر واقعا یکی از انواع «آیات مشکله» قرآن است، خودش تصریح میکند که: در واقع، اغلب نمونههایی که «دشمنان» از آیات به ظاهر متناقض ذکر کردهاند، کممایه و غیرعلمی است، مانند: اعتراض علیه آیه «کان اللّه سمیعا بصیرا» که مفاد قید فعل ماضی، نداشتن بینایی و شنوایی خدا در زمان حال و آینده است، و یا مانند تناقض بین آیات 9 تا فصلت و 27 تا 30 نازعات در اینکه آیا اوّل زمین آفریده شده است یا آسمانها؟ (همان، 1/535)
2. «نیوبای» در مقالهای تحت عنوان «تحریف» نوشته است: روشن است که موضوع تحریف از مناسبترین سوژههایی است که مستشرقان «مغرض» به جمعآوری شواهد و اعترافات و روایات ضعیفه کتب مسلمین برای اثبات وقوع تحریف پرداختهاند. اما نویسنده این مقاله واقعا نجابت و صداقت خویش را در تحقیق و تألیف نشان داده است. وی پس از ارائه اطلاعاتی در مورد معنا و انواع تحریف و نقل تحریف کتب یهود و نصاری در قرآن، به نظر مسلمین در مورد تحریف قرآن پرداخته و مینویسد:
سنّیها و شیعیان هریک دیگری را متهم به تحریف کردهاند... تمام تلاشهایی که در جهت متهم ساختن شیعه به فراهم آوردن قرآنی دیگر انجام گرفته با شکست مواجه شده است. و هر دو فرقه شیعه و سنّی در تمام مراسم و اهداف دینی خود از قرآنی واحد استفاده میکنند. (همان، 2/242)
نویسندگان این دایرةالمعارف معمولاً تحت هر عنوان و مدخلی، به ترجمه واژه قرآنی، تعداد تکرار آن واژه در قرآن و احیانا بیان تفاوت موارد کاربرد آن پرداخته و به همان اکتفا کردهاند؛ مثلاً واژه «هدایت» و «گمراهی» از واژههای کلیدی قرآن کریم است، به صورتی که اگر معارف عمیق قرآنیِ مربوط به این دو واژه واقعا برای خوانندگان محققِ غیرمسلمان تبیین شود، بسیاری آن را پسندیده و قبول خواهند کرد. اما ذیل عنوان «گمراهی» به ترجمه و تعداد تکرار آن اکتفا شده است و حال آنکه مطالب مهمتری در مورد این مدخل در معارف قرآنی وجود دارد که شایسته بود نویسنده محترم آنها را نیز گزارش میکرد، (همان، 2/43) مانند:
1. چرا در قرآن گناهان و شرک «گمراهی» شمرده شده است؟ اصولاً «راه» بایسته و مسیر هدایت بشر چیست؟ که موارد دیگر «گمراهی» انسان از خط اصلی زندگیاش است؟ اگر قرآن کریم بشریت را به سوی موحّد بودن و خداپرستی و اطاعت از دستورات خدا فرامیخواند و فقط آن را «هدایت» میداند، علتش بیان شود که:
اولاً، جهانبینی انسان اگر «واقعبینانه» باشد، «هدایت» است، و چون واقعا آفریننده جهان یک قدرت است، اعتقاد به «توحید» مصداق «هدایت» است.
ثانیا، «عبادت خدا»، یعنی «عشقورزی به سمبل همه ارزشها». پس انسانها و جوامعی که خدا را میپرستند و به ارزشهای الهی و انسانی عشق میورزند، «هدایت شده»اند، اما بقیه جوامعی که دنیاطلب بوده و غرق لذایذ مادی زودگذرند، در «گمراهی»اند.
ثالثا، مهمترین قوانین زندگی بشر را که تأمین کننده سعادت بشر است، خداوند بهتر میداند و آنها را به عنوان «شریعت» و «دین» نازل کرده است، پس هرکس به این قوانین و احکام فقهی عمل کند، «هدایت» یافته و هرکس که خود را از آن محروم کند، «گمراه» است.
2. خداوند چه عواملی را برای هدایت بشر فرستاده است؟
3. علل لغزش انسان و گمراه شدن او چیست؟
4. آیا هدایت و گمراهی انسان به اراده خداست یا انسان، یا نظریهای دیگر وجود دارد؟
واقعا هدف قرآن از طرح واژه هدایت و ضلالت عرضه اینگونه مطالب به بشر است تا فایدهای برای تغییر در سرنوشت انسانها داشته باشد، اما اکتفا به توضیح ترجمه و تعداد تکرار یک لفظ در قرآن نه هدف نزول قرآن است و نه فایده زیادی بر آن مترتّب است، بلکه یک نحوه کفران و پوشاندن معارف حیاتبخش قرآن است.
رسالت یک دایرةالمعارف قرآنی تبیین همان رسالت قرآن در عرصه معارف حیاتبخش آن است. تغییر مسیر دایرةالمعارف قرآنی و دیگر کتب و تألیفات علوم قرآنی به سوی اینگونه مسائلِ صوریه غیر محتوایی، مصداق نوعی «تحریف» و منحرف کردن اذهان جامعه و علاقهمندان به سوی مسایل و مباحث مقدماتی وقتگیر است.
گرچه مستشرق، اسلامشناس و قرآنپژوه غربی در صدد انعکاس آرای «مسلمانان» در هر موضوع دینی و قرآنی است و انتظاری که از او میتوان داشت، صرف «گزارشگری» است، نه اظهارنظر حاصل از تأمّل و تحقیق شخصی خودش ـ البته در بسیاری از موارد که خودشان لازم دانستهاند به اظهارنظرهای فراوان مبادرت کردهاند ـ و از طرفی، اکثریت جمعیت مسلمین اهلسنّت هستند که انعکاس نظر آنها لازم است، اما حدود 41 از کل امت را شیعیان تشکیل میدهند. وظیفه یک گزارشگر توجه به آرا و منابع دینی و قرآنی آنها و منعکس کردن آنها در مقالات خود نیز هست، ولو سهم 41 از حجم مقاله را بگیرد.
علاون بر اینکه اندیشه دینی شیعه به دلیل دو عنصر «عقلگرایی» و «فراگیری دانش دینی از امامان معصوم اهلالبیت علیهمالسلام ـ به جای صحابه و تابعین غیرمعصوم ـ دارای تفکّر، برداشت و تحلیلهای نابتر و عقلپسندتر در مورد مسائل اسلامی و قرآنی است، و ویژگی عقلگرا بودن یک مستشرق غربی باید به صورت طبیعی وی را به سوی توجه و اهتمام بیشتر به نظریات شیعه بکشاند.
اما متأسفانه دایرةالمعارف قرآن لیدن در برخی مقالات، آن هم بسیار اندک به منابع و نظر شیعه توجه کرده است، که این روش علاوه بر اینکه نقص «متدیک» دارد، یک نوع ابزار و روشی برای امساک از عرضه زیباییهای فرهنگ اسلام و قرآن به مردم مغرب زمین است. امید است این امساک از روی ضعف اطلاعات و مطالعات علمی و عدم دسترسی به منابع شیعه باشد، نه آنکه از روی تعصب، عناد و پرهیز از طرح زیباییهای جذاب قرآن، و نگرانی از گرایش محققان غربی به اسلام؛ مثلاً:
الف) «ایوان فایرستون» در مقالهای تحت عنوان «ابراهیم» درباره مشرک بودن پدر ابراهیم علیهالسلام مینویسد:
علیرغم آنکه پدر ابراهیم (آذر) با او به مخالفت برمیخیزد، اما ابراهیم برایش دعا میکند و از خدا میخواهد که از گناه بتپرستی او درگذرد. محمد صلیاللهعلیهوآله نیز وضع مشابهی در این زمینه دارد، چرا که او برحسب روایت، همین دعا را برای اجداد بتپرست خود میکند. (همان، 1/5 ـ 10)
فایرستون برای اثبات این ادعا به تفسیر طبری استناد میکند. (طبری،13/53 ـ 40)
حال آنکه نظر شیعیان دقیقا در هر دو مورد خلاف این نظریه است، زیرا شیعیان معتقدند که همه پیامبران از پدر و مادر مؤمن، خداپرست، موحد و نیز از اجداد و نیاکان پاکآیین متولد شده و هیچیک از اجداد واقع شده در سلسله نسب آنها تا حضرت آدم مشرک نبودهاند. تفاسیر شیعه نیز مانند: التبیان تألیف شیخ طوسی قرن 5 ه (طوسی، 7/129) و مجمع البیان تألیف طبرسی (طبرسی، 6/426) تصریح کردهاند که نظر امامیه آن است که «آذر» پدربزرگ مادری حضرت ابراهیم علیهالسلام بوده است.
چنانکه شیعیان در مورد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله معتقدند که: اولاً، اجداد ایشان همه پاکآیین و یکتاپرست بودهاند. در زیارت جامعه کبیره که منسوب به امام هادی علیهالسلام است، میخوانیم:
اشهد انکم کنتم نورا فیالاصلاب الشامخة والارحام المطهرة لم تنجسکم الجاهلیة بانجاسها و لم تلبسکم من مدلهمات ثیابها؛(1) (مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره)
من گواهی میدهم که شما (پبامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام ) انواری بودید در صلبهای اجداد بلند عالیقدر و رحمهای مادران پاک، پلیدی جاهلیت (درگذر تاریخ) شما را آلوده نکرد و لباس ظلمت را بر قامت شما نپوشاند.
و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز فرمود:
لم یزل اللّه ینقلنی من اصلاب الطاهرین الی ارجام الطاهرات؛ (طوسی، 7/129)
خداوند دائما مرا از صلبهای پدران پاک به رحمهای مادران پاک منتقل فرمود.
ثانیا، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله هیچگاه برای مشرک استغفار نکرده است، زیرا خود آن بزرگوار آیه وحی الهی را برای مردم تلاوت فرمود که:
«سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَاسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَنْ یَغْفِرَ اللّهَُ لَهُمْ»؛ (منافقون، 63/6)
چه برای آنان (مشرکان) استغفار و طلب آمرزش کنی یا نکنی، فرقی به حال آنها ندارد، (زیرا) هرگز خداوند آنها را نخواهد بخشید.
و نیز فرمود:
«إِنَّ اللّهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ...»؛ (نساء، 4/116)
همانا خداوند شرک به خودش را نمیآمرزد، ولی پایینتر از آن را برای هرکس که بخواهد، خواهد بخشید... .
با وجود آنکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خودش این آیات و دستورالعملها را برای مردم قرائت کرده، چگونه ممکن است برخلاف آنها برای پدری مشرک استغفار کرده باشد؟ از این رو، حدیث مزبور که نویسنده مقاله به آن اشاره کرده است مورد تأیید شیعیان و آیات قرآن نیست و شایسته بود که وی حداقل این نظریه را نقل میکرد.
ب) «جوین بل» در مقاله «حدیث و قرآن» که در جلد دوم حدود 30 صفحه بزرگ دایرةالمعارف قرآن لیدن را به خود اختصاص داده و در پایان مقاله، اسامی دهها کتاب و مأخذ آن، دو ستون کامل را فراگرفته، فقط به دو کتاب از منابع شیعی مراجعه کرده است؛ یکی کافی و دیگری بحارالانوار. البته مراجعه به این دو کتاب هم نه به دلیل تحقیق واقعی وکشف آرای حدیثی شیعه نسبت به قرآن، بلکه با غرض جستوجوی نقاط ضعف بوده، زیرا چهار ـ پنج مورد از بحارالانوار که به آنها استناد کرده، دقیقا موارد ضعیفی است که از نظر شیعه مردود است. (برای توضیح بیشتر به عنوان «غرضورزی» مراجعه فرمایید). (دایرةالمعارف قرآن، 2/374 ـ 396)
ج) «کلود جیلیوت» در مقالهای مفصّل با عنوان «تفسیر قرآن در دوران باستان» به معرفی تفاسیر قرآنی در ده قرن اوّل هجری پرداخته است. هنگامی که نوبت به ذکر تفاسیر شیعه میرسد، از چهار قرن اوّل فقط نام چهار تفسیر (فرات، قمی، عیاشی و نعمانی) را میبرد و از شش قرن بعدی فقط نام روح الجنان «ابوالفتوح رازی» و البرهان «بحرانی» را ذکر میکند. گویا شیعه هیچ تفسیر مهم دیگری در آن هزار سال نداشته است. (همان، 2/100 ـ 124)
از آن شگفتآورتر، مقاله بعدی با عنوان «تفسیر قرآن در دوره جدید و معاصر» نوشته «راترود ویلانت» (Rotraud Wielandt) است که اصلاً حتی نام یک تفسیر شیعی از ده تفسیر مهم شیعه را در قرون اخیر نمیبرد!! حال آنکه تفاسیر ارجمند فراوانی در آن هفت قرن به دست علمای شیعه نگاشته شد (همان،2/125 به بعد)؛ مثلاً آقای عقیقی بخشایشی در جلد اول کتاب طبقات مفسران شیعه، فقط در مقطع زمانی چهار قرن اوّل هجری 133 تفسیر از تفاسیر شیعه را نام میبرد، مانند:
1. احکام القرآن، جصاص رازی، (متوفای 370).
2. ناسخ القرآن و منسوخه، سعدبن عبداللّه اشعری، (متوفای 301).
3. تفسیر نظم القرآن، دینوری، (ت 282).
4. التنزیل و التعبیر، برقی کبیر، (ت 230).
او در جلد دوم نیز از 140 مفسر شیعه که در بین قرن چهار تا ده هجری اثر تفسیری از خود به یادگار گذاشتهاند، نام میبرد، مانند:
1. حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، سید شریف رضی، (متوفای 406 ه )، 5 جلد، چاپ بنیاد نهجالبلاغه،تهران 1406.
2. حقائق التفسیر، ابوعبدالرحمن سلمی، (متوفای 412)، چاپ انتشارات مرکز دانشگاهی، به همت نصراللّه پورجوادی، 1369.
3. تفسیر کنزالواحد، ابوالفتح کراچکی، (متوفای 449)، چاپ دارالاضواء.
4. تفسیر جوامع الجامع، امین الدین طبرسی، (متوفای 540)، چاپ مدیریت حوزه علمیه قم،2 جلد.
5 . خلاصة التفاسیر (فقه القرآن)، قطب الدین راوندی، (متوفای 573 ه )، چاپ کتابخانه آیت اللّه مرعشی.
6 . متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهرآشوب، (متوفای 588)، چاپ انتشارات بیدار.
7. المنتخب من تفسیر القرآن، محمد بن ادریس حلی، (متوفای 598)، چاپ کتابخانه آیت اللّه مرعشی.
8 . تفسیر بدیع القرآن، عبدالعظیم بن عبدالواحد، (متوفای 565)، چاپ آستان قدس رضوی، 1368.
9. فتح المنان فی تفسیر القرآن، قطب الدین احمد بن محمود الشیرازی، (متوفای 710)، 4 جلد چاپ نشده.
10. تفسیر گاذر (جِلاء الاذهان و جَلاء الاحزان)، ابوالمجالس حسین بن حسن جرجانی، تألیف 968، چاپ ایمان، 11 جلد. (عقیقی بخشایشی، 1/)
د) نویسنده مقاله نوشته است:
چند تن از مفسران شیعی همچون ابوجعفر طوسی (م 460) و ابوعلی طبرسی (م 548) نیز معتزلی بودهاند، لذا نقل قولهایی از سایر مفسران معتزلی اسبق بر آنها در آثارشان یافت میشود.
اولاً، نویسنده محترم چگونه از این امر غافل شده که مکتب شیعه اهل البیت علیهمالسلام دقیقا در برابر دو مکتب اهل سنّت (اشاعره و معتزله) بوده است. کافی بود که ایشان به کتب ملل و نحل یا کتب کلامی علمای شیعه و موضعگیری آنان نسبت به مکتب معتزله مراجعه میکرد.
آری، مشابهتهایی در برخی مسائل، مانند «اصل عقلگرایی» بین شیعه و معتزله وجود دارد، آن هم با تفاوتهایی در میزان حجیت عقل. اما همفکری و اشتراک دومذهب در چند مسئله، دلیل بر یکی بودن دو مذهب نمیشود، و الا اصلاً نباید به تعدّد مذاهب و حتی ادیان گوناگون در عالم قائل شویم.
ثانیا، آیا صرف نقل قول یک مفسر شیعه از برخی علمای معتزلی دلیل بر اعتقاد ناقل به مذهب آن افراد است؟ لازمه این سخن آن است که هیچ نویسندهای حق نقل آرای علما وصاحبنظران دیگر مذاهب را به عنوان تأیید نداشته باشد.
ثالثا، بنده حدس میزنم که «کلود جیلیوت» خودش مطالعاتی در این زمینه نداشته، و این سخن را از دایرةالمعارف اسلام لیدن گرفته است، زیرا آقای «آندرو دیپین» در جلد 12، صفحه 83 آن مقاله تحت عنوان «تفسیر» دقیقا همین عبارات را درباره این دو عالم شیعه نوشته است. (دایرةالمعارف اسلام، 12/83)
البته ثبت اینگونه اشکالات دایرةالمعارف قرآن لیدن در این بخش (کمتوجهی به آرای شیعه) از روی حسنظن و خوشبینی است که پرهیز نویسندگان مقالات را از ذکر تفاسیر شیعی، ناشی از بیاطلاعی یا غفلت آنها بدانیم. اما واقعا احتمال دارد که نویسندگان از آن همه تفاسیر شیعی مانند المیزان علامه طباطبائی مطلع بوده و عمدا - به هر انگیزه - از بردن نام آنها پرهیز کرده باشند؟!
میزان ارزش علمی هر مقاله و کتاب بستگی به چند عامل دارد که یکی از مهمترین آنها، میزان مستندبودن مطالب به مآخذ و منابع معتبر اولیه موضوع مربوطه است، چنانکه تحقیق و قلمزدن درباره معارف و اندیشههای پیروان یک دین قطعا باید متکی بر کتب معتبر و پذیرفته شده پیروان آن دین باشد.
متأسفانه نویسندگان برخی مقالات دایرةالمعارف قرآن لیدن اظهارنظرهای مهم را مستند به کتب و آثار مستشرقان غربی کردهاند! طبیعی است که اینگونه مقالات نمیتوانند نام «تحقیق علمی» و «اظهار نظر» را به خود بگیرند، بلکه «نقلنامه»ای هستند که از دیگر صاحبنظران وام گرفته شدهاند.
«کلود جیلیوت» در مقاله مفصل 24 صفحهای خود در دایرةالمعارف قرآن لیدن تحت عنوان «تفسیر قرآن در دوره باستان» ضمن اینکه از مآخذ اسلامی هم بهره گرفته، متأسفانه در اظهارنظرهای کلیدی و مهم خویش به آثار غربیان ارجاع داده است، مانند:
1. زیر عنوان «مشروعیت و اعتبار تفاسیر قرآنی» از اختلاف مسلمانان صدر در مورد «مشروعیت تفسیر» گزارش میکند و سپس درباره تحلیل آن، نظریاتی را از چهار نفر زیر نقل میکند، که سه نفرشان «غیرمسلمان» و بالطبع فاقد اطلاعات مستقیم از قرآن و تفسیرند که عبارتاند از: 1) سیوطی در اتقان 2) برکلند 3) ابّات (Abbatt) 4) ریپین. (همان، 2/100 ـ 124)
اینگونه ارجاعها در حالی است که مفسران بزرگ و قرآنپژوهان مسلمان در مقدمه تفاسیر خویش یا در کتب علوم قرآن به اظهارنظر مفصّل و تحلیل دقیق در این موضوع پرداختهاند، که شایسته بود نظر آنها در این مقاله نقل شود.
2. اکثر عبارات صفحه اول مقاله «کلود جیلیوت» دقیقا کلیشه عبارات صفحه اول مقاله «آندره ریپین» است و با این عبارت شروع میشود: «تفسیر که واژهای عربی است به معنای توضیح، تبیین و تشریح است و...»
3. آندره ریپین در صفحه 83 مینویسد: «نویسندگان شیعی از قبیل طوسی و طبرسی در تفسیر خود نمونههای کامل و جامعی از گزارش معتزلی را ارائه دادهاند.»
در مقاله کلود جیلیوت همین سخن اشتباه، بدون تحقیق در مورد صحت و سقم آن دقیقا تکرار شده است.
معمولاً یک نویسنده مقاله در صورتی میتواند مقالهای عالمانه درباره یک موضوع بنگارد که هم سابقه اطلاعات جامع ذهنی در مورد آن موضوع داشته باشد و هم اکثر منابع مهم در آن موضوع را برای مطالعه در دسترس داشته باشد. اما یک مستشرق معمولاً به دلیل مسلمان نبودن و عدم حضور در فضای فرهنگ اسلامی فاقد شرط اوّل است، بهعلاوه این که کتابخانههای مراکز شرقشناسی اروپا، دارای همه منابع مهم اسلامی درباره هر موضوع اسلامی و قرآن به اندازه کتابخانههای کشورهای اسلامی نیست. اکنون اگر یک مستشرق، با وجود این دو محدودیت قهری، خودش قدرت جستوجو و تتبع کامل را در مورد همه مآخذ و منابع مهم مربوطه موجود در کتابخانههای مورد دسترسی نداشته باشد و به مطالعه برخی از آنها قناعت کند، حتما مقالهای خام ارائه خواهد داد. خام بودن مقالات را میتوان در عدم ذکر برخی مطالب مهم درباره موضوع هر مقاله مشاهده کرد. متأسفانه دایرةالمعارف قرآن، در اکثر مقالات دچار همین ضعف شده است؛ مثلاً:
1. نویسنده مقاله «فاطمه علیهاالسلام » مدیر و سر ویراستار کل این دایرةالمعارف، یعنی خانم «مک اولیف» است. وی به دو موضوع مهم «برتری فاطمه علیهاالسلام بر زنان دیگر» و «رنج کشیدن» ایشان پرداخته است. (همان، 2/192) طرح این دو موضوع مهم برای خواننده سؤالانگیز است و دوست دارد که بداند علل برتری حضرت فاطمه علیهاالسلام و رنج کشیدگی و مظلومیت وی چه بوده است. از این رو، شایسته بود که نویسنده محترم به پاسخ اجمالی آن میپرداخت. اما علیرغم مفصل بودن این مقاله، به عمده علل برتری ایشان نزد مسلمانان و شیعیان اشاره نکرده است، از قبیل: پاکی، عصمت، ام الائمه بودن وکمالات اخلاقی و رفتاری آن حضرت، و نیز علل عمده رنجودگی ایشان از قبیل: حمله دستگاه خلافت به خانه ایشان، غصب خلافت، بیعت گرفتن اجباری از حضرت علی علیهالسلام ، غصب فدک و ضرب و جرح ایشان به اعتقاد شیعیان، که ننوشتن آنها حداقل نشانه کماطلاعی نویسنده است.
2. «لیاه کین بِرگ» که در مقاله خود تحت عنوان «تمثّل و تجسّم» (همان، 1/124) وارد این بحث قرآنی شده که دارای ماهیت عرفانی و فلسفی است، متأسفانه نه تنها از هیچ کتاب و منبع فلسفی و عرفانیِ فلاسفه و عارفان بزرگ اسلام در توضیح «تمثّل» و «تجسّم» استفاده نکرده، بلکه حتی تنها آیه قرآن کریم مشتمل بر واژه «تمثّل» را نیز در مقاله ذکر نکرده وشاید اصلاً آن را ندیده است. آیه شریفه چنین است: «فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَرا سَوِیّا» (مریم، 19/17)
این کار نوعی «غفلت» نیست، بلکه نشانه عدم اطلاع علمی اوست. نویسنده آنقدر به معلومات اندک خویش مطمئن بوده که در همان آغاز مقاله تصریح میکند که: در قرآن هیچ واژه خاصی برای این معنا وجود ندارد.
3. «کُرنل یاشوک» نویسنده مقاله «آدم و حوا» (دایرةالمعارف قرآن، 2/22)، مطالب گستردهای را در این مقاله مفصل ارائه داده است، اما ضعف علمی نوشتهاش در بخش چگونگی خلقت حوّا نمودار میشود. وی در تفسیر آیه: «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَجَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا»
مینویسد: ای بنیآدم! خداوند شما را از یک فرد (آدم) آفرید و همسرش را از او خلق کرد؛ یعنی از ضلع پایین یا از سمت چپ آدم. گرچه این نظریه در برخی تفاسیر قدما نقل شده، مفسران بزرگ اسلام، بهویژه محققان و متأخّران، توضیحات مفصلی از این آیات دادهاند که شایسته بود نویسنده مقاله این تفسیر را که عقلپسندتر است، ذکر میکرد؛ مثلاً علامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد:
و المراد بزوجها امرأته اللتی هی من نوعها و تماثلها فی الانسانیة؛ (طباطبائی، 17/238)
مقصود از «زوج» همان همسر آدم است که همنوع او و همانند او در انسانیت بوده است.
طبرسی در مجمع البیان مینویسد:
ای من فضل طینته؛ (طبرسی، 8/386)
همسر آدم از اضافه طینت و سرشت آدم آفریده شده است.
مرحوم طبرسی سپس احتمال تفسیر آفرینش حوا از ضلع آدم به صورت یک نظریه ضعیف چنین نقل میکند: و قیل من ضلع من اضلاعه.
سید قطب در فی ظلال القران مینویسد:
و زوجها کذلک منها، فالمرأة تلتقی مع الرجل فی عموم الخصائص البشریّة...؛ (سید قطب، 7/124)
همسرش نیز از جنس اوست، پس زن و مرد در همه ویژگیهای انسانی هماهنگاند.
4. مصداق «مطهرون»
«رابرت ویسنو اسکای» در مقاله «کتاب آسمانی» (دایرةالمعارف قرآن، 2/412) به معرفی انواع و مصادیق «کتاب آسمانی» میپردازد. او ضمن اینکه یکی از ویژگیهای «کتاب مکنون» را عدم دسترسی ناپاکان «غیرمطهرین» به آن میشمرد، به معرفی «مطهرون» و پاکیزگانْ از دیدگاه مسلمانان پرداخته و مینویسد: «آنان همان فرشتگانی هستند که در برابر هر تغییر و تصرفی از آن کتاب محافظت میکنند.» آقای رابرت این نظریه را که فقط یکی از احتمالات نقل شده در تفاسیر است، نقل کرده، ولی اگر به دهها تفسیر بزرگ قرآن مراجعه میکرد، با نظریات دیگر و جالبتری مواجه میشد، که شایسته بود رابرت آن را گزارش میداد؛ مثلاً علامه طباطبائی در المیزان سه معنا را به ترتیب مطرح کرده است:
اوّل: لوح محفوظی که حقیقت قرآن در آن مکنون و پنهان است، دسترسی به آن فقط ویژه مطهرون و پاکیزگان است، که خداوند طبق آیه تطهیر روحشان را از هرگونه آلودگی پاکیزده گردانده است. آنها پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، اهل بیت و امامان معصوم علیهمالسلام هستند.
دوم: لفظ «لایمسه» نهی است و مدلول این آیه آن است که افراد فاقد طهارت و وضو از لمس قرآن نهی شدهاند.
سوم: لفظ «لایمسه» نفی و خبر در مقام انشاست، که آیه شریفه باز همان مفهوم دوم را دارد. (طباطبائی، 19/137)
رابرت یک نظریه دیگر را از برخی مسلمانان چنین نقل میکند:
گاهی مقصود از کتاب آسمانی، منبع جامع همه کتب آسمانی نازل شده به پیامبران، مانند کتاب شیث، ابراهیم، موسی، داود، عیسی و محمد علیهمالسلام است، تعداد صفحات آن 104 یا 114 صفحه است.
ممکن است این نظریه نادر در کتابی نوشته شده باشد، اما چون هیچ توجیه معقولی برای آن وجود ندارد و در کتب معتبر از دانشمندان و شخصیتهای برجسته تاریخ اسلام نقش نشده است، شایسته نیست در یک دایرةالمعارف تخصصی قرآن به عنوان یک نظریه مهم گزارش شود.
5 . آیات نازله در شأن ابوبکر
«آندرو ریپین» نویسنده مقاله «ابوبکر» (دایرةالمعارف قرآن، 1/20) مینویسد:
آیات فراوانی درباره ابوبکر نازل شده، مانند آیه: «وَالَّذِی جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ أُوْلَئِکَ هُمْ الْمُتَّقُونَ»؛ (زمر، /33) و آنکس که صدق را آورد و آن را تصدیق کرد، آنان پرهیزکارانند.
نقد: اولاً، تعداد آیاتی که اهل سنّت ادعا کردهاند که درباره ابوبکر نازل شده، اندک است نه فراوان. معلوم نیست که نویسنده محترم براساس چه انگیزه و چه سند علمی، ادعایی بیش از ادعای اهل سنّت و مسلمانان مطرح کرده است.
ثانیا، لحن عبارات مقاله در این مطلب نقل قول از اهل سنّت و مسلمانان نیست ـ چنانکه در بسیاری از مقالات این دایرةالمعارف دقت در نقلقول رعایت شده است، بلکه لحن گزارش دیدگاه خود نویسنده و نظر محققانه وی را دارد، و حال آنکه بعید است که این سخن حاصل تحقیق شخص وی باشد.
ثالثا، نویسنده در نظر داشته که یک آیه از مجموعه آیات نازل شده در شأن ابوبکر را به عنوان معروفترین آیه بنویسد. علیالقاعده مناسب بود که آیه چهل سوره توبه را که مشهورترین آیه مربوط به ابوبکر است، نقل میکرد، یعنی این آیه که:
«إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا»؛ (توبه، 9/40)
... آنگاه که آن دو در غار بودند، وقتی که پیامبر به همراهش گفت: اندوهگین مباش که خدا با ما است.
رابعا، شایسته بود نظر شیعیان را نیز که 41 مسلمانان هستند، در این موضوع نقل میکرد، چرا که آنان منکر نزول آیات در فضایل وی هستند.
6 . استبعاد جمع قرآن در زمان کوتاه خلافت ابوبکر
«جرهارد بوئرینگ» در مقاله «تاریخگذاری و قرآن» (دایرةالمعارف قرآن، 1/316) مینویسد:
بعید به نظر میرسد که نخستین جمع قرآن در دوران کوتاه خلیفه اوّل ابوبکر انجام گرفته باشد، مقبولترین قول در زمینه تاریخ جمع قرآن مربوط به دوران خلافت عثمان است.
«چارلز جوزف آدامز» نیز در مقاله «قرآن» دایرةالمعارف دین مینویسد:
طبق تحقیق ئتودور نولدکه در کتاب تاریخ قرآن بعید به نظر میرسد که قرآن در زمان خلافت ابوبکر جمعآوری شده باشد، زیرا اولاً، مدت خلافت ابوبکر کوتاه و چیزی بیش از دوسال بود و فاصله بین نبرد یمامه و فوت او کوتاهتر از آن بود که بتواند از عهده چنین کاری برآید. لذا آنچه به واقع نزدیک است آن است که قرآن به دست عثمان جمعآوری شد.
ثانیا، احتمال دارد که روایات مشتمل بر جمع قرآن در زمان ابوبکر به دست دشمنان عثمان جعل شده باشد که بدینوسیله فضیلت جمع قرآن را از وی سلب کنند. (اسکندرلو، 31)
نقد: اولاً، تمام آیات قرآن به صورت سورههای مجزا و مستقل در زمان حیات پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کاملاً تدوین شده بود و هریک از صحابه بزرگ همه آنها یا بخشهایی از آن را در اختیار داشتند. بنابراین، جمعآوری سورههای قرآنی از مصاحف متفرقه چند ماه بیشتر وقت لازم نداشت.
ثانیا، مدارک تاریخی کتب موجود آن را اثبات میکند که جمعآوری اوّل در زمان خلافت ابوبکر انجام گرفته و قرآن کامل به صورت یک مجلد آماده و عرضه شده و آنچه در زمان عثمان انجام گرفته، توحید و یکسانسازی مصاحف با یکدیگر بوده است. (التمهید فی علوم القرآن)
ثالثا، صرف استبعاد نمیتوان مبنای یک نظریه علمی باشد.
7 . «ریون فایرستون» در مقاله «ابراهیم» (دایرةالمعارف قرآن، 1/5 ـ 10) درصدد است که ابهام و تزلزل یا تناقضی را در قرآن نشان دهد. وی مینویسد:
در برخی آیات به ابراهیم از جانب خدا خبر داده میشود که دارای پسری خواهد شد، اما نام آن پسر ذکر نمیشود:
«هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ... فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ»(ذاریات، 51/24 و 28)
در آیه 112 سوره صافات آن پسر اسحاق نامیده شده است:
«سَلاَمٌ عَلَی إِبْرَاهِیمَ... وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیّا مِنْ الصَّالِحِینَ» (صافات، 37/112)
و در پارهای از آیات اسحاق و یعقوب با هم برده میشود، گویا که هر دو پسران ابراهیم بودهاند.
«وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی... وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ...» (هود، 11/69 و 71)
«وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ...» (انعام، 6/83)
پاسخ: اولاً، فایرستون احتمالاً توجهی به اصل «جمع بین مطلق و مقیّد» که از اصول و قواعد علم اصول فقه است ـ که باید هر محقق و نویسندهای برای استنباط و فهم صحیح متون اسلامی این روش خاص نصوص دینی را بداند ـ نداشته است، زیرا هیچ مانعی ندارد که در یک آیه خداوند گزارش بشارت به تولد فرزندی را به حضرت ابراهیم علیهالسلام بدهد و در آیه دیگر نام او را نیز ببرد.
ثانیا، تولد حضرت یعقوب که از نسل حضرت اسحاق بوده، بشارتی برای حضرت ابراهیم علیهالسلام بوده است، و هیچ عبارت مناقض این مطلب در آیات قرآن مشاهده نمیشود. معلوم نیست که ابهام و سؤال نویسنده محترم چه بوده که آن را با شگفتی مطرح کرده است؟
ثالثا، احتمالاً شبههای دیگر در ذهن نویسنده محترم ممکن است وجود داشته و از کتب مستشرقان و مستشکلان غربی خوانده است که نتوانسته آن را به خوبی بیان کند. آن شبهه و سؤال چنین است:
سؤال: آیا بشارتی که خداوند به حضرت ابراهیم علیهالسلام به واسطه فرشتگان اعزامی برای عذاب قوم لوط داد، تولد حضرت اسحاق بوده یا حضرت اسماعیل؟ زیرا در آیات فوقالذکر نام اسحاق صریحا برده شده، اما در سوره «صافات» قصه حضرت اسماعیل را مطرح کرده است:
«وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ* رَبِّ هَبْ لِی مِنْ الصَّالِحِینَ * فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ* فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانظُرْ مَاذَا تَرَی...» (صافات، 37/99 و 102)
پاسخ آن است که: خداوند در دو مرتبه به حضرت ابراهیم علیهالسلام بشارت تولد فرزند را داد: مرتبه اوّل، بشارت تولد اسحاق از همسر پیر و عجوزهاش ساره. این بشارت را فرشتگان اعزامی برای نزول عذاب بر قول لوط آوردند و ساره شگفتزده شد و از اینکه در سنّ پیری و عقیمبودن چگونه فرزندی خواهد زاد. قرآن کریم این جریان را در چهار سوره از قرآن مطرح کرده است:
1. «وَنَبِّئْهُمْ عَنْ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ* إِذْ دَخَلُوا عَلَیْهِ فَقَالُوا سَلاَما قَالَ إِنَّا مِنْکُمْ وَجِلُونَ* قَالُوا لاَ تَوْجَلْ إِنَّا نُبَشِّرُکَ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ... قَالَ فَمَا خَطْبُکُمْ أَیُّهَا الْمُرْسَلُونَ * قَالُوا إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمٍ مُجْرِمِینَ...»(حجر، آیه 15/51 و 58 و 59)
2. «وَلَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا سَلاَما قَالَ سَلاَمٌ فَمَا لَبِثَ أَنْ جَاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ * فَلَمَّا رَأَی أَیْدِیَهُمْ لاَ تَصِلُ إِلَیْهِ نَکِرَهُمْ وَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَی قَوْمِ لُوطٍ * وَامْرَأَتُهُ قَائِمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَاهَا بِإِسْحَاقَ وَمِنْ وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوب * قَالَتْ یَا وَیْلَتَا أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِی شَیْخا إِنَّ هَذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ...»(هود، 11/69 و 76)
3. «وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَی قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْیَةِ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ * قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِیهَا لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلاَّ امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنْ الْغَابِرِینَ»(عنکبوت، 29/31 و 32)
4. «هَلْ أَتَاکَ حَدِیثُ ضَیْفِ إِبْرَاهِیمَ الْمُکْرَمِینَ... فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قَالُوا لاَ تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلاَمٍ عَلِیمٍ * فَأَقْبَلَتْ امْرَأَتُهُ فِی صَرَّةٍ فَصَکَّتْ وَجْهَهَا وَقَالَتْ عَجُوزٌ عَقِیمٌ...»(الذاریات، 51/24 و 28 و 29)
مرتبه دوم، بشارت تولد حضرت اسماعیل از همسر دیگرش هاجر است:
«رَبِّ هَبْ لِی مِنْ الصَّالِحِینَ* فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلاَمٍ حَلِیمٍ* فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَی فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» (صافات، آیه37/100 ـ 102)
خواننده محترم با یک نگاه به دو مجموعه آیات میتواند دقت تفکیک بین این دو مجموعه را کاملاً ملاحظه کند، زیرا بشارت به تولد اسحاق که در چهار سوره مطرح شده، دارای ویژگیهایی است که در بشارت تولد اسماعیل نیست.
1. بشارتدهندگان به تولد اسحاق، گروه فرشتگان اعزامی برای عذاب قوم لوط بودهاند.
2. مکان بشارت مجلس ضیافت آن فرشتگان در منزل حضرت ابراهیم با گوشت گوساله سرخ شده بود.
3. همسر ابراهیم پیرزن و عقیم بود و خودش به آن اعتراف کرد و لذا از آن مژده شگفتزده شد. (طباطبائی، 10/347)
4. صفت شاخص آن فرزند مولود «غلام علیم»؛ یعنی پسری دانشمند بود.
اما در آیات بشارت به تولد حضرت اسماعیل هیچکدام از این ویژگیها وجود ندارد، بلکه دو ویژگی دیگر برای او ذکر شده است:
1. صفت شاخص آن فرزند مولود «غلام حلیم»، یعنی پسری بردبار است.
2. جریان عظیم ذبح و قربانی درباره او مطرح شد.
شاید اسماعیل به دلیل مقاومت و فداکاری و بردباری در امتثال و اطاعت فرمان خداوند به قربانیاش شایستگی مدال صفت «حلیم» را نیز یافت.
اگر نویسنده محترم مقاله و دیگر مستشرقان قرآنپژوه به این ظرافتهای آیات قرآن دقت میکردند، کمتر دچار اشتباه میشدند تا بر قرآن کریم اشکال کنند.
برخی از نویسندگان مقالات این دایرةالمعارف قرآن، نه تنها انصاف را در گزارشهای خویش رعایت نکرده و اشتباهاتی داشتهاند، بلکه لحن آنها نشانه تعمدی آگاهانه در ایجاد شبهه و وارد کردن تهمت بر اسلام یا مسلمانان است؛ مثلاً:
«سابین اسکمیدتک» در مقاله خود تحت عنوان «اعتقاد، اصول عقاید» بر کرسی تدریس عقاید اسلامی برای جهانیان مینشیند و چنین مینویسد:
اصولاً اعتقادات که به دست گروهی از علما به صورت ضابطهمند مطرح شده باشد و نیز هیچ معیار یا اصل اعتقادی که از سوی همه مسلمانان پذیرفته شده باشد، وجود ندارد، بلکه اعتقادات مسلمانان به لحاظ اندازه، محتوا و تنظیم متفاوت است. (دایرةالمعارف قرآن، 1/480)
بسیار بعید است که نویسنده مزبور اطلاعی از اتفاق آرای علمای همه مذاهب اسلامی در اصول اصلی عقاید اسلامی؛ یعنی یگانگی خداوند و صفات او، نبوت انبیای پیشین و حضرت محمد صلیاللهعلیهوآله ، معاد و بهشت و جهنم و برزخ با همه فروع عمدهاش، مانند حساب، میزان، شفاعت، قبله واحد و صدها موضوع عقیدتی مانند آنها نداشته باشد، زیرا هیچ مسلمانی و هیچ فرقه اسلامی در طول تاریخ مخالفتی با این اصول ضابطهمند نداشته است تا موجب احتمال و حدس اختلافنظر در ذهن نویسنده این مقاله شده باشد. آری، اختلاف آرا در مباحث فرعی این اصول ذکر شده وجود دارد، مانند تعدّد یا وحدت صفات، قدم و حدوث خلقت، جبر و اختیار و... که این اختلافات منافاتی با آن اتفاق آرا ندارد.
«دِنیس اِی اسپل بِرگ» در مقاله خود «عایشه» به موضوع نقل قذف و تهمت به عایشه در قرآن میپردازد، در حالی که تمام فرقههای اسلامی، اعم از شیعه و اهل سنّت در تبرئه و پاکدامنی عایشه از تهمت ناروای جنسی اتفاقنظر دارند و تاکنون احدی از علمای شیعه و سنّی رأی مخالفی ابراز نکردهاند. این نویسنده و اسلامشناس و قرآنشناس غربی متأسفانه بهگونهای مسئله قذف عایشه را مورد اختلاف فرق اسلامی معرفی میکند و فقط نظر اهل سنّت را بر تبرئه وی یادآور میشود که خواننده به طور طبیعی چنین برداشت میکند که گروه مخالف در این مسئله شیعیانند که معتقد به عدم طهارت وی هستند. وی مینویسد:
اتهام زنا، اختلاف میان فرقههای اسلامی در دنیای اسلام سنّتی در هیچ مورد مشهورتر از مسئله تفسیر قرآن در ارتباط با اتهام زنا علیه عایشه در سال پنجم هجری نبوده است... «اهل سنّت» این آیات را به لحاظ تاریخی اشاره به کذب و تهمتی علیه عایشه میدانند، در حالی که این آیات صریحا مربوط است به مجازات سنگین برای کسانی که بدون اقامه بینه «چهار شاهد» اتهامی را شایع میسازند. (همان، 1/55)
شایسته بود که نویسنده محترم، قبل از قلمزدن در یک دایرةالمعارف تخصصی حداقل به تفسیر المیزان مراجعه میکرد تا با نظر فرقههای اسلامی غیر اهل سنّت نیز آشنا میشد.
علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل آیه افک چند نکته مهم را بیان میکند: (طباطبائی، 15/89 ـ 106)
1. روایات کتب اهل سنّت شأن نزول آیه افک را مربوط به عایشه میدانند، اما احادیث شیعه شأن نزول آیه را مربوط به همسر دیگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله ماریه قبطیه میدانند و معتقدند که اصلاً ربطی به عایشه ندارد. بنابراین، طبق روایات شیعه، عایشه اصلاً مورد اتهام هم قرار نگرفته است.
2. پاکیزگی و تبرئه همسران پیامبر صلیاللهعلیهوآله آنقدر نزد شیعه قطعی است که حتی نیاز به نزول آیه بر تبرئه آنها ندارد، زیرا شیعه معتقد است که یکی از شرایط نبوت هر پیامبر، پاکیزه بودن همسران پیامبر از این گونه آلودگیهایی است که جایگاه اجتماعی و مقبولیت عمومی پیامبر را در جامعه خدشهدار میکند. بنابراین، هم عایشه و هم ماریه و هم بقیه همسران پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به دلیل عقل، نزد شیعه مبرا و منزّه از این آلودگیها هستند.
3. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز شکی در طهارت همسر مورد اتهامش پیدا نکرد و روایات اهل سنّت که گزارشدهنده شک پیامبرند، به نظر شیعه، صحیح نیست، زیرا آن حضرت، هم براساس استدلال عقلی فوق، یقین به پاکی آنان داشت و هم دستور «حسن ظن» را که در آیات سوره نور خودش برای مردم قرائت کرده بود:
«لَوْلاَ إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بِأَنفُسِهِمْ خَیْرا وَقَالُوا هَذَا إِفْکٌ مُبِینٌ»؛ (نور، 24/12)
چرا آنگاه که شما مردان و زنان مؤمن آن خبر را شنیدید، حسن ظن به خود را اِعمال نکردید؟
خود آن حضرت بیش از دیگران التزام عملی داشته و قطعا مخالفت با آن نکرده است. از این رو، شیعه معتقد است که روایات اهل سنّت مشتمل بر اهانت به رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است که شیعه از آن پرهیز دارد.
4. به نظر شیعه، قذف و تهمت زنا به همسر پیامبر صلیاللهعلیهوآله یک دروغ محض بوده که از طرف منافقان، مانند عبداللّه بن ابیّ مطرح شده، و تمام شیعیان تاریخ به شدّت با آن مخالف بوده و تهمتزنندگان را محکوم میکنند.
گرچه اختلاف مصاحف صحابه با یکدیگر و با مصحف عثمانی از نظر تاریخی مسلّم انگاشته شده، روشن است که ادب گزارشگری علمی در دایرةالمعارف اقتضا میکند که نویسنده ضمن اینکه این اختلاف مصاحف را به عنوان یک مشکل موجود در نص دینی مطرح میکند، تحلیلها و توجیههای علمای دین را نیز گزارش کند. طبیعی است که اکتفا به گزارش اختلاف مصاحف با قرآن موجود به صورت طبیعی، احتمال و حدس «تحریف» و بشری بودن قرآن موجود را به ذهن خواننده القا میکنند، بهویژه اینکه بارها همین اختلاف مصاحف به دست قرآنپژوهان غربی به عنوان یک دلیل بر تحریف و بشری بودنِ قرآن مطرح شده است.
«فردریک لیموس» نویسنده مقاله «مصاحب قرآن» (دایرةالمعارف قرآن، 1/347)، گرچه به استنتاج تحریف و بشری بودن قرآن موجود تصریح نکرده است، اما فرازها و چشمههایی از اختلافات مصاحف را گزارش داده است، بدون آنکه نظر و تحلیل مسلمانان را در آن باره نیز گزارش کند. وی مینویسد:
1. مصحف ابن عباس واژه «صراط» را به دو گونه (ص ـ س) ثبت کرده است.
2. مصحف ابیّ ابن کعب مشتمل بر دو سوژه «خلع» و «جغد» بوده است؟
3. در مصحف ابن مسعود به جای «اهدنا» کلمه «ارشدنا» بوده است.
4. تفسیرسفیان ثوری در مورد آیه 27 سوره 24 بهجای «نستأذن» کلمه «تسنأنس» بودهاست.
5 . در مصحف ابی بن کعب در مورد آیه 24 سوره دهم اضافاتی نقل شده است.
اگرچه ممکن است گفته شود که شاید نویسنده به دلیل اختصار یا عدم اطلاع، تحلیلها و توجیههای علمای اسلام را ذکر نکرده، این احتمال علیرغم اینکه واقعا ممکن است، اما بسیار بعید به نظر میرسد، زیرا:
اولاً، نویسندهای که چهار صفحه بزرگ، آن هم با خط ریز را به گزارش تعداد زیادی از اختلاف مصاحف اختصاص داده، میتوانسته به جای دو مثال از آنها عصاره تحلیل و دفاع مسلمانان را نقل کند.
ثانیا، نام بردن کتابها و مأخذهای متعدّد که نویسنده در لابه لای نوشتههایش به آنها ارجاع داده، نشانه مطالعه و دسترسی وی به آن نظریات و توجیههای علمای اسلامی است و با حدس قوی میتوان گفت: او که تصمیم گرفته چهار صفحه مطلب درباره این موضوع بنویسد، به آن نظریات برخورد کرده است. از این رو، طرح اینگونه شبهات و امساک از گزارش تحلیلها، این اثر منفی و القای شبه را در مخاطب دارد.
برخی از تحلیلها و توجیههای علمای اسلامی درباره اختلاف مصاحف با قرآن فعلی عبارت است از:
1. برخی کلمات عربی ممکن است به دو صورت نوشته شود، اما هر دو یک معنا داشته باشد، مانند: صراط ـ سراط که در دو به معنای «راه» هستند. (المنجد، 330) در اینصورت، ممکن است یکی از کاتبان مصاحف خیال کرده که باید با «س» نوشته شود و همان درک خود را عمل کرده است، اما مسئولان جمع قرآن صورت صحیح آن را که دیگران اتفاقنظر بر آن داشتهاند، برگزیده، نوشته و منتشر کردهاند.
2. ابیّ بن کعب خیال کرده که دو دعای قنوت «خلع ـ حقد» جزو آیات است، از این رو، آنها را در مصحف خویش نوشته است، اما مسئولان جمع قرآن که اتفاقنظر دیگران را بر حذف آن دیدند، در مصحف رسمی آن را ننوشتند. (التمهید، 2/323)
چنانکه ابی بن کعب برخی کلمات توضیحی وتفسیر را مانند کلمه «الی اجل مسمی» در آیه استمتاع: «فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَةً» (نساء، 4/24) اضافه کرده بود، که مسئولان جمع قرآن آن کلمات توضیحی را حذف کردند. (التمهید، 2/324)
3. مصحف عبداللّه بن مسعود اصلاً سوره حمد را نداشته، تا نویسنده محترم مقاله سخن از کلمه جایگزین «اهدنا» بگوید، زیرا وی معتقد بوده که سوره حمد آنقدر بین مسلمین مشهور است و همگان آن را حفظ دارند که نیاز به نوشتن آن نیست. (همان، 2/324)
4. نوشتن کلمات تفسیری و توضیحی در بین کلمات آیات قرآن یک رسم بوده، به نام «تفسیر مزجی» که هیچ ارتباطی با اختلاف مصاحف در متن آیات ندارد.
«جوین بُل» در مقاله «حدیث و قرآن» (دایرةالمعارف قرآن، 2/96 ـ 376) در مقاله مفصل بیست صفحهای موضوعات متعدّدی را به بحث گذاشته است. او تحت عنوان «نقلهایی تاریخی درباره اسباب النزول» پس از توضیحاتی مایل بوده که چند نمونه از شأن نزولها را ذکر کند، اما متأسفانه از بین صدها شأن نزول آیات قرآن که در کتب اسباب النزول (اسباب النزول، 1365) ذکر شده، سراغ موارد زیر رفته است:
1. «مهمترین اسباب نزول شاید «حدیث الافک» باشد که مسئله تهمت زدن به عایشه را مطرح میکند و آیهای در قرآن در این باره وجود دارد.»
2. آیات اوّل تا بیستم سوره نجم، که در ضمن آن سه بت لات، منات و عزّی را ذکر میکند و به همین دلیل، پیامبر مورد سرزنش جبرئیل قرار میگیرد، چرا که آن قسمت از القائات شیطان بوده و کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی بر همین مبنا نوشته شده است.
بدیهی است، انتخاب این دو موضوع رنجآور، که اولی عامل تفرقه و کینهتوزی بین شیعه و اهل سنّت شده و دومی زمینه سوءاستفاده دشمنان اسلام و طرح مسئله «آیات شیطانی» را فراهم کرده است، نمیتواند کاملاً تصادفی باشد.
بدیهی است که کتب تألیف شده عالمان هر مذهب ممکن است دارای برخی نظریات شاذّ و اختصاصی خود نویسندگان آن کتب باشد، زیرا هر نویسندهای حق دارد برداشت و استنباط و رأی شخصی خویش را در مورد هر موضوع دینی در کتاب خویش ارائه دهد. از این رو، منطقی نیست که هر نظر و رأی ارائه شده در هر کتابی از کتب مزبور را به خود مذهب آنان نسبت دهیم، چرا که اینگونه نسبتها از ادب تحقیق و انصاف و بیطرفی دور بوده، نوعی فریبکاری و تحریف است.
این دقت و احتیاط آنگاه برای یک محقق گزارشگر ضرورت بیشتری پیدا میکند که با یک کتاب «جامع احادیث» مواجه شود. در اینصورت، نه تنها نمیتوان مضمون هریک از آن احادیث را به آن مذهب مربوطه نسبت داد، بلکه نمیتوان آن را حتی به اعتقاد خود نویسنده آن کتاب نیز نسبت داد، زیرا چه بسیار محدثانی که در صدد جمعآوری کل احادیث مربوط به موضوعات مورد نظر بوده و احادیث «موافق»، «مخالف»، «صحیح» و «ضعیف» را برای استفاده و مراجعه محققان و حدیثشناسان گردآوری کرده است تا از معرض تلف و نابودی نجات یابند و محققان بعدی به نقادی آنها بپردازند.
اکنون اگر گزارشگری خارجی با وقوف به این ادب تحقیق، برای معرفی «عقاید یک مذهب» به صرف اظهارات یا احادیث نقل شده در کتب برخی علمای آنها بسنده کند، یا پا را فراتر گذاشته و فقط به گزینش احادیث مشتمل بر محتوای غلط و نقاط ضعف بپردازد، چه انگیزهای جز غرضورزی، کینهتوزی، تخریب و مشوّهکردن چهره علمی آن مذهب میتواند داشته باشد.
برای نمونه به عبارات زیر در معرفی «عقاید مذهب شیعه» در مورد معارف قرآن از قلم «جوین بل» (دایرةالمعارف قرآن، 2/96 ـ 376) بنگرید. وی مینویسد: «شیعیان عقاید خاصی درباره قرآن دارند، مانند:
1. تدوینکننده اصلی قرآن علی علیهالسلام بوده است.
2. سوره احزاب طولانیتر از سوره بقره بوده و تحریف شده است. (مجلسی، 89/288)
3. شیعیان، قرائات سبع (هفت قرائت) را تأیید شده آسمانی دانسته، که فقهای اسلامی براساس آنها میتوانند در یک مسئله هفتگونه فتوا دهند. (همان، 89/49)
این سه سخن فوق، بخشی از ادعاهایی است که «جوین بل» در مقاله «حدیث و قرآن» به شیعه، بهویژه کتاب بحارالانور نسبت میدهد.
1. با توجه به اینکه این کتاب به عنوان متن اعتقادی رسمی شیعه که تمام مطالبش مورد قبول شیعه باشد، نگاشته نشده است، بلکه چنانکه علمای بزرگ شیعه تصریح کردهاند، این کتاب دایرةالمعارف حدیث شیعه است که اکثر روایات شیعی اعم از صحیح و ضعیف را گردآوری کرده تا عالمان بعدی به نقد علمی و تفکیک صحیح از ضعیف آنها بپردازند. ادب علمی، اخلاق نویسندگی وصداقت و امانت در دایرةالمعارفنویسی اقتضا میکند که هیچگاه نویسندهای هر مطلب و روایت موجود در آن کتاب را به مذهب شیعه و پیروان مذهب نسبت ندهد، بلکه برای کشف عقاید شیعه در هر موضوع به کتب تخصصی و علمی درباره همان موضوع که عالمان بزرگ شیعه نگاشتهاند و مورد تأیید همگان یا اکثریت شیعه است، مراجعه کند.
2. علاوه بر این، اگر احیانا نویسنده این مقاله دوست داشته باشد که کتب حدیثی شیعه را معرفی کند، چرا در بین آن همه کتب حدیثیِ قوی شیعه، مانند کتب اربعه (کافی، تهذیب، استبصار، و من لایحضر) و کتب تفسیری حدیثی، مانند نورالثقلین، تألیف حویزی و البرهان تألیف سیدهاشم بحرانی و مانند آن را که تقریبا احادیث مورد قبول و اعتقادشان را جمعآوری کردهاند، رها کرده و به گزینش مخلوطترین کتاب حدیث شیعه پرداخته است؟
3. بر فرض که نویسنده تعهد داشته که فقط بحارالانوار را به دلیل حجیمتر بودنش انتخاب کند، چرا دهها هزار احادیث ناب آن را رها کرده و به گزینش چند حدیث ضعیف مبادرت ورزیده است؟
4. آنچه باید درباره موضوع جمع قرآن و تحریف آن دانست، این است که اگرچه تعداد اندکی از عالمان «شیعه» و «اهل سنّت» معتقد به تحریف و حذف آیاتی از قرآن شدهاند، این نظریه را به شدّت اکثریت قاطع عالمان دینی فریقین رد کرده و مُهر بطلان بر آن زدهاند. نظر همه مذاهب اسلامی، بهویژه معاصران شیعه وسنّی آن است که هیچگونه تحریفی در قرآن رخ نداده است. مراجعه به مشهورترین کتب معتبر علمای شیعه میتواند برای یک محقق منصف و بیغرض کافی باشد.
معروفترین کتابهایی که اخیرا از شیعه درباره موضوع صیانت قرآن از تحریف منتشر شده و همه عالمان شیعه آن را تأیید کردهاند، میتوان به کتابهای زیر اشاره کرد:
1. البیان، تألیف آیتاللّه خوئی، 2. تاریخ قرآن، تألیف ابوعبداللّه زنجانی، 3. تاریخ قرآن، تألیف دکتر محمدباقر حجتی، 4. صیانة القرآن عن التحریف، تألیف آیت اللّه معرفت، 5 . اکذوبة التحریف، تألیف رسول جعفریان و... .
با وجود این کتب، نویسنده محترم و مستشرق قرآنپژوهی که با نوشتن یک مقاله تخصصی سی صفحهای در دایرةالمعارف قرآن، لقب «قرآنشناس» را میخواهد کسب کند، شایسته بود به این کتابها مراجعه میکرد و نظریات موجود در آنها را به شیعه نسبت میداد تا یک گزارشگر صادق باشد.
5 . موضوع جمعآوری قرآن و تدوین آن به صورت کتاب جامع به دست حضرت علی علیهالسلام قبل از دیگران سخنی نیست که اختصاص به شیعه داشته باشد، بلکه کتب مأخذ و مرجع اهل سنّت نیز این مطلب را نقل کردهاند. (التمهید، 1/288) مانند: سیوطی در اتقان (ج 1 ص 57 و71)، فهرست ابنندیم (ص 47)، طبقات الکبری، ابن سعد، (ج 2، ص 101)، استیعاب ابن عبدالبر در حاشیه الاصابة ابن حجر، (ج 2،ص 253)، ابن جزی کلبی در التسهیل لعلوم التنزیل، (ج 1، ص 4).
6 . طولانی بودن اصل سوره احزاب و حذف آیاتی از آن، علاوه بر اینکه مورد انکار مذهب شیعه ومحققان و عالمان شیعه است و آنان این روایت بحار را ضعیف میدانند، باید دانست که این نقل ضعیف اختصاص به یک کتاب حدیثی شیعه ندارد، بلکه برخی از کتب حدیثی اهل سنّت نیز آن را نقل کردهاند، مانند:
الف) سیوطی در الاتقان از ابی ابن کعب نقل کرده است:
عن زرّ بن حبیش، عن ابن کعب، قال: کم تقرؤن سورة الاحزاب؟ قلت: ثلاثا و سبعین آیة. قال: قط، لقد رأینها و أنها لتعادل البقرة...؛ (سیوطی، 3/72)
زرّ بن حبیش نقل میکند که ابیّ بن کعب از من پرسید: سوره احزاب که میخوانید چقدر است؟ گفتم: 73 آیه. گفت: هرگز! من این سوره را دیدهام که معدل سوره بقره بود.
ب) عن عایشه، قالت:
کانت سورة الاحزاب تقرء فی زمن النبی صلیاللهعلیهوآله مأتی آیة، فلما کتب عثمان المصاحف لمنقدر منها الا علی ما هو الان و کانت تزعم منها آیة الرجم؛ (همان، 3/72)
عایشه گفت: سوره احزاب در زمان پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به صورت دویست آیه تلاوت میشد، اما هنگامی که عثمان به نوشتن مصاحف اقدام کرد، ما به آیات دیگری غیر از آیات فعلی دست نیافتیم. عایشه معتقد بود که «آیه رجم» از آن آیات گم شده بود.
بنابراین، اگر نویسنده محترم تصمیم داشت که نظریه تحریف قرآن را به یکی از مذاهب اسلامی نسبت دهد، بهتر آن بود به مذهبی که اینگونه احادیث را کمتر نقل کرده است نسبت نمیداد. البته ذکر این نکته لازم است که انصافا اهل سنّت هم مانند شیعیان معتقد به ضعف این دو روایات و منکر تحریف قرآن کریماند و نویسنده مقاله نباید به هیچ یک از مذاهب اسلامی این نسبت را بدهد.
7. گرچه حدیث «قرائات هفتگانه» در برخی کتب حدیثی شیعه و سنّی نقل شده است، اما باید دانست که:
اولاً، تفسیر و شرح این حدیث، مورد قبول شیعیان نیست و عالمان شیعه و سنّی تفسیرهای دیگری از آن کردهاند.
ثانیا، این حدیث در مأخذ حدیث شیعه وجود نداشته و از کتب حدیثی اهل سنّت به کتب شیعه منتقل شده و اگر قرار است به مذهبی نسبت داده شود، میبایست به مذهبی نسبت داده شود که منبع اصلی این حدیث است (که ما با آن هم مخالفیم).
ثالثا، برخی محققان معاصر از شیعه اساسا اصل صحت این حدیث و صدور آن را از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله انکار کردهاند، که در این صورت، همه بحثها و نسبتهای فوقالذکر بیپایه و واهی خواهد بود؛ مثلاً آیت اللّه خوئی مینویسد: حقیقت آن است که قرائات هفتگانه حجت شرعی نیستند و نمیتوان براساس آنها حکم شرعی استنباط کرد. (خوئی، 164)
این روایات چون مخالف قرآن و روایات صحیحه از ائمه معصومین علیهمالسلام است، اساسا از اعتبار ساقط است، علاوه بر اینکه متون روایات سبعة احرف نیز متهافت و با یکدیگر متضاد هستند. (همان، 177)
حاصل سخن آنکه برای نظریه «نزول قرآن بر هفت حرف» هیچ معنای صحیحی نمیتوان بیان کرد، لذا همه آنها را باید طرد کنیم، بهویژه که احادیث صحیحه ائمه معصومین علیهمالسلام دلالت بر کذب آنها دارد. باید دانست که قرآن بر یک حرف نازل شده و اختلاف از ناحیه راویان آن پدیدار شده است. (همان، 193)
با این همه، آیا صراحت بیان که در کتاب یکی از بزرگترین مراجع تقلید شیعه در قرن حاضر دیده میشود، سزاوار است که یک محقق غربی به عنوان یک گزارشگر بیطرف خلاف آن را رسما به مذهب شیعه نسبت دهد؟
در پایان، اظهار امیدواری میکنم که عالمان قرآنشناس کشور و مؤسسات قرآنپژوه اسلامی با ایجاد ارتباط و تعامل علمی با مراکز قرآنپژوهی و اسلامپژوهی کشورهای غربی بتوانند سهمی در انتقال معارف واقعی قرآن، عقاید و دیدگاههای واقعی مسلمانان، بهویژه شیعیان و تصحیح اطلاعات و برداشتهای مستشرقان، گامی اساسی برداشته تا تألیفات علمی آنان از این اشتباهات و تحریفها مبرا شود.
1. قرآن کریم.
2. نهج البلاغه.
3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار.
4. طوسی، التبیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت.
5. طبرسی، مجمع البیان، مؤسسه اعلمی.
6. عقیقی بخشایشی، طبقات مفسران شیعه.
7. طباطبائی، محمدحسین، المیزان.
8. سید قطب، فی ظلال القرآن.
9. معرفت، محمدهادی، التمهید فی علوم القرآن.
10. سیوطی، الاتقان.
11. خوئی، البیان فی تفسیر القرآن.
12. طبری، تفسیر.
17. Encyclopedia of Quran, ed. Jane Dammen McAuliffe, Brill, Leiden, 2001.
1. "Encyclopedia of the Quran" چاپ لیدن، 2002م. ترجمه مدخلهای فوق و توضیحات آغازین را دوست فاضل حجتالاسلام دکتر اسکندرلو تهیه کرده است. لازم است از مساعدت
ایشان و گروه قرآنپژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، بهویژه دوست فاضل حجتالاسلام دکتر رضایی اصفهانی که امکانات تحقیق را در اختیار بنده گذاشتند، تشکر کنم.
1. مفاتیح الجنان، زیارت جامعه کبیره.